سردار جنگ است اما از شمشیرش وقتی هوا را میشکافد، غلغل آب میشنوم. چون اصلا با آب شناسایی میشود. با آب آوردن اما نیاوردن
سایه بودن و سایبانی را با هم ترکیب کرده است نه گاهی این نه گاهی آن. هم این هم آن
از میان برادری و پدری اولی را برداشته است و میان شاه و وزیر در خانه دومی نشسته است
مهربان است من ندیدم مردی اینهمه زیاد به این کلمه وصف شود و اینهمه خود را تقسیم کند
دوستش دارم زیاد چون دیگر کسی چیزی تقسیم نمیکند
دوستش دارم زیاد. هرچند روزی بفهمم همه هزار قصهای که از او برایم گفتهاند، دروغ است
دوستش دارم زیاد هرچند اسطوره است، هزارساله است
او را بیوزنی، بیغصهگی و لبخند آن پسری به یادم آورد که امروز راه ماشینهای خیابان پروین اعتصامی را
سایه بودن و سایبانی را با هم ترکیب کرده است نه گاهی این نه گاهی آن. هم این هم آن
از میان برادری و پدری اولی را برداشته است و میان شاه و وزیر در خانه دومی نشسته است
مهربان است من ندیدم مردی اینهمه زیاد به این کلمه وصف شود و اینهمه خود را تقسیم کند
دوستش دارم زیاد چون دیگر کسی چیزی تقسیم نمیکند
دوستش دارم زیاد. هرچند روزی بفهمم همه هزار قصهای که از او برایم گفتهاند، دروغ است
دوستش دارم زیاد هرچند اسطوره است، هزارساله است
او را بیوزنی، بیغصهگی و لبخند آن پسری به یادم آورد که امروز راه ماشینهای خیابان پروین اعتصامی را
گرفته بود تا از پنجره شیرینی و شربت به درون بریزد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر