زنانی که باید از سر راه برداشته شوند

ویژه نامه مسافر همشهری روز چهارشنبه 30 آبان ، یک صفحه کامل را به کاریکاتورهای ترافیکی اختصاص داده بود. برای هر کاریکاتور یک شعار ترافیکی انتخاب شده بود. بالای اولین تصویرنوشته : عامل ترافیک را شناسایی و آنرا از سر راه بردارید
وقتی در تصویر و متن دنبال این عامل اصلی می گردید ، یک خانم راننده را می بینید که یک ماشین قرمز رنگ را می راند در حالی که لباسی زرشکی و تنگ بر تن و یک روسری صورتی بر سر دارد. با لب هایی به رنگ تند و موهایی بلوند که ازجلوی روسری نمایان است
سه قطره عرق به جای اینکه از پیشانی به طرف پایین سرازیر باشند به سوی بالا پرتاب شده اند وعلت آن احتمالا به خاطر از جا کنده شدن ماشین است. حالت ابروها وخطوط کنار آن به وحشت زدگی و دستپاچگی او اشاره می کند. احتمالا زنان با این نشانه های ظاهری است که در محیط جدی شهرو در نقش رانند ه به عنوان نقشی مردانه قرار می گیرند و برای همین تناقض با نقش است که ترسان، ناامن ، مضطرب و وحشت زده اند
جالب اینجاست که خانم به جای صندلی سمت چپ در سمت راست نشسته است. این نکته یا عمق ناشیگری او در رانندگی را نشانه رفته است و یا به سبک زندگی غیر ایرانی او تاکید می کند
مردی درشت اندام در حالی که زیر ماشین او قرار گرفته به راحتی ماشین را با دست هایش از جا کنده است. او موبر سر ندارد . بازوان و سینه ستبرش که با یک تی شرت چسبان پوشیده شده از رفت و آمد جدی او به باشگاه بدنسازی خبر می دهد. صورت و بدن و سبک لباس پوشیدنش بنوعی طراحی شده که بی سواد به نظر می آید و شاید در یکی از محلات به زورگیری مشهور است
از زبان غیر رسمی او خطاب به سایر رانندگان و یا مردم گفته شده :"رد شید مشکل ترافیک حل شد". بعد بلافاصله با استفاده از کلمه راه بندان به جای ترافیک ادامه می دهد "همه راه بندان مال این خانمه" و راه بندان با همه بار سنگین اش را به بالا بودن ترمز دستی نسبت می دهد. به این وسیله عامل مهمترین مشکل شهر یعنی ترافیک به نا آگاهی زنانِ آن هم به فقدان اطلاعات ساده رانندگی ربط داده می شود

با این حساب علاوه بر اینکه زنان عامل سنگینی ترافیک یعنی یکی از مهم ترین معضل شهر نشینی در پایتخت به حساب می آیند، این بازوان توانمند مرد عضلانی و در واقع مردانگی اوست که گره گشا و آرامش دهنده به کلان شهری مثل تهران است
از طرف دیگرکاریکاتور نشان می دهد زنِ وحشت زده مرتکب خلاف دیگری شده و با گوشی تلفن همراه مشغول صحبت است
علاوه بر این او همزمان با رانندگی در حال کمک گرفتن از دوستی به نام " شمسی" است. این نام معمولا در طنز های عامه پسند افواهی و رادیو تلویزیونی فراوان به کار می رود و بر نظام ارتباطی مسلط بر جامعه زنان دلالت دارد و آن ها را سبک سطحی و کم سواد و خاله زنک نشان می دهد. در عین حال از این مکالمه معلوم می شود راننده نه تنها به خاطر بحرانی که در آن گرفتار است بلکه در حال تعلیم رانندگی از راه دور و تحت نظر زن دیگری است و این موضوع ترافیک تهران را بیشتر دامن زده است


جالب تر اینکه مردم شهر که در ترافیک گرفتار مانده اند و مردی آن ها را نمایندگی می کند یا گفتن این عبارت که" ماشاله غولیه " این ماجرا یعنی حل بازوانه و مردانه ترافیک را به تحسین و تشویق نشسته اند
هرچند پیشنهاد حل معضلات ریز و درشت شهری و لابد بزرگتر از آن به وسیله خشونت، قوت تن و زور بازو و زور گیران محلی و نه از راه عقل بصیرت و برنامه ریزی خود نکته دیگری است که مربوط به بحث من نمی شود
اما کاریکاتور دوم با این شعار شروع شده است :"با مامورهای راهنمایی و رانندگی همکاری کنید... آنها بهتر می دانند
نوع لباس افسر راهنمایی و رانندگی نقاشی شده در کاریکاتور یعنی کلاه ایمنی و یونیفورم خاصی که پاچه های شلوار آن بایستی در چکمه های ساق بلند فرو رود از درجه بالاتر افسر مربوط نسبت به سایر ماموران حکایت دارد . این نوع افسران معمولا اخمو تر جدی تر، منضبط تر و بی رحم تر در اجرای مقررات رانندگی هستند

در کاریکاتور مورد نظر این افسر بلند مرتبه به صف خودروهای روبرو ایست داده ، ازاعتراض راننده های این صف معلوم است که چراغ سبز است اما ماشین ها به فرمان افسر مجبور به توقف شده اند
روبروی صف ماشین ها، خودرویی به رنگ خودروی کاریکاتور اول و با رانندگی زن دیگری که همان لباس زن اول را پوشیده دیده می شود.خط کج و معوج پشت سر ماشین نشان می دهد زن زیکزاک وار ویراژ می دهد و این هم نشانه تخلف و هم نشانه سبکسری و بی دقتی او به حساب می آید
از کلام افسر معلوم می شود که راننده زن همسر اوست و او به خاطر عبور خودروی او ماشین ها را به خلاف، متوقف کرده است و از ناهار ظهر می پرسد اما زن که او را ناامید می کند تقاضای خلاف دوم خود را طرح می کند و از همسرش می خواهد که لاین دوم را نیز باز کند. او عجله دارد زیرا دوست او حالا به نام قدسی – در شرایط اسمی مشابه شمسی – منتظر اوست . زمان نیمه صبح است . مرد به کار مشغول است ودر کاری جدی در درجه ای بالا انجام وظیفه می کند در حالی که زن خانه داراست .در ضمن اینکه او به جای در خانه بودن و آشپزی برای ظهر با دوستانش قرار دارد واحتمالا وقتش را به خرید و دوره های دوستانه می گذراند .اینجا نکته مهم این است که رانندگی و حرکت او در شطرنج پیچیده ترافیکی تهران نه به مدد مهارت و تسلطش بر رانندگی که به یاری پارتی بازی شوهرش انجام می شود


شایدهم بتوان افسر بلند پایه را نماد نظام ترافیکی شهر دانست که از تخلفات کوچک و بزرگ زنان چشم می پوشد و زنان به مدد این چشم پوشی است که در شهر تردد می کنند اما با این همه عامل اصلی مشکل ترافیک آن به حساب می آیند

پی نوشت :همشهری مسافر را در اینترنت جستجو کردم تا به اصل تصویر دو کاریکاتور لینک دهم اما پیدا نشد .تصاویر را اسکن کردم اما به دلیل اشکال فنی در بلاگر یا رایانه خودم نتوانستم اینجا بیاورم امیدوارم بعد از رفع اشکال ضمیمه شود

دیگر اینکه یکی دوبار متن خودم را خواندم تا از بار طرفدارنه و متعصبانه و زنانه خالی اش کنم، نمی دانم چقدر موفق بودم .همینطور طبق معمول کمتر خواستم تا نتیجه گیری و تحلیل تئوریک در آن پررنگ باشد




مار بوآ

دوست نادیده و دورم
گفتم مار بوآ مثال خوبی است
آن خطی که در وسط چاق شده و تصویرش در خیال های کودکی روی یکی از صفحه های کتاب شازده کوچولو نشسته است در حالی که یک فیل بزرگ از زیر پوست آن مار لاغر قابل شناسایی است
نه از این هم واقعی تر است. از خیال و کودکی و کتاب می گذرد ودر جسم آدم حلول می کند. می شوی یک مار بوآ در حالی که یک شی زنده و غیرقابل هضم نه فقط حجم معده تو بلکه تمام طول بدنت را می گیرد در حالی که نیم سانتیمتر از زیر پوست تو فاصله دارد
همیشه فکر می کردم زن باردار چه عذابی را تحمل می کند. چگونه یکی مثل من باید در من حاضر باشد .سر داشته باشد و تن پا چشم دهان و همینطور وزن و حرکت .همیشه مطمئن بودم بارداری برای من جنون می آورد
همینطور بار عشق برداشتن هم همیشه این حال را تداعی می کند. یکی را در همه حال حامل بودن . دوست رنجوری می گفت نیمه شب اگر برخیزم پیش از اینکه یادم بیاید امروز دوشنبه است یا نه .شب است یا روز و من در کجای این جهان قرار گرفته ام یاد آن موجود قورت داده شده می افتادم (اصطلاح از من است) او را حاضر می دیدم همان طور که خودم از اول حاضر بودم

حالا در مورد من نوع دیگری صادق است. بدون بار فرزند یا محبوب . مهمان ناخوانده ایست سایه وار. مثالی از خودم .روی دیگرم .غریبه زمخت سنگین. جا خوش کرده .با من راه می رود .می خوابد. می نشیند .غذا می خورد همزمان با من فکر می کند. نجواهای درونی ام را می شنود. نظر می دهد بدون آنکه نظرش را پرسیده باشی خودسرانه تصمیم می گیرد.عمل می کند. او آن ور روزمرگی ها و رنگ خاکستری وجود است. بد هیئت زشت و بیخود
اما دلم روشن است که رفتنی است