زباله است. بی قیمت و بیارزش. دور ریختنی. نخواستنی و دیگر نباید بودنی. نازیبا، از شکل افتاده و مچاله. بدبو و فاسد شدنی، بیماریآور و مرگزا. درهم فرو رفته اما جداشدنی، دور رفتنی، ترسآور و احتیاط برانگیختنی
پاره پاره است. هزار جزیی. تکههایی از هویتهای جداگانه. فاقد معنایی سنگین در مرکز. بدون حضور اشارههای صریح به دیگری با رابطههایی گسیخته. بیانسجام. در نبود چارت تشکیلاتی. بدون رییس بدون مرئوس، ناخویشاوند
زبالهها وقتی کوه میشوند معلوم نیست از فرمانیه آمدهاند یا از شهرری. از شهرک راه آهن یا هفت حوض. فقیرند یا ثروتمند.مهم نیست اصل بودهاند یا ساخت چین، وطنی ِ خالص یا دست ساز خانگی. یعنی که کدامند: محلی، ملی یا بینالمللی.مشخص نیست از زبالهدان پارک ملت در این توده سنگین نشستهاند یا از دبستانی غیرانتفاعی آمدهاند .... ادامه در هزارتو با عنوان زباله، شهرودگر شهر