كاش ميراث فرهنگى و سازمان محيط زيست, مشتركا، خيابان نادرى را در فهرست آثار ملى ثبت كنند و آن را منطقه حفاظتشده بنامند. شهردارى هم آسفالتِ كف خيابان را شخم بزند و بعد از خاكبردارى عميق آن را با سنگ، فرش كند. بنويسند ورود ماشين، موتور و اتوبوس و كاميون ممنوع . قدم به قدم، نيمكتهايى چوبى در پيادرو بچينند كه در همه عصرهاى هر چهارفصل، مردم پياده بيايند و بنشينند و چنارها را بهنام صدا كنند. بگويند آهاى صدساله چطورى؟ به جاى دستدادن، شيارها و چروكها را لمس كنند. آنها را بغل كنند، هرچند نتوانند به خاطر قُطر درختها، دستها را در هم گره كنند.
اما نادرى از زاويه نزديك، افقى و پيادهرو نيست كه نادرى است. خيابان نادرى از رو به رو، از بالا، درست از جايى كه بلوار قطع مىشود، خيابان نادرى است. بين دو تكه از بلوار بايستى به تماشاى تونلى از چنار. چنارهايى سقفشده، سقفى سبز، خيابانى تاريك از برگ، شاخه، درخت. خيابانى در سايه، با سايهاى چهار فصل. بهار، سبزكاهويى با نوبرگهاى ظريف و تيغههايى از نور. تابستان، برگهايى ضخيم، با سبزِ پُررنگى دمكشيده و نمناك. پاييز، قهوهاى، نارنجى، زرد. زمستان در صبح زودِ روزى، اگر برفى خوب و سنگين بيايد، كارتپستالى ديدنى، فرستادنى، باشكوه. زمستانِ پُربرف نادرى در يادماندنى.
و اگر بلوار خيابان نادرى نداشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر