فرمان موتور، آن وسط درتقارن. آیینه هایی گوشوار ه وار آن بالا درچپ و راست ،هریک صورت یک مسافر را منعکس می کنند.
سقف زرد و برزنتی لبه دار می شود ودردیواره دخالت می کند. بی شیشه، بی پنجره
من ِ مسافر در جریان هوا، باد، گرد وغبار و یکی با هرچه صدا و بوی بیرون است. چشم من نزدیک مناظر نشسته
راننده یونیفرمی طوسی پوش، یعنی شلوار و روپوشی کوتاه. کمی چاق تر از راننده ی ریکشا ( دوچرخه – تاکسی ها ). سنگین تر، کم تحرک تر، بی خیال تر، با اعتماد به نفس بیشتر، به نظر پولدارتر، زرنگ تر وگاهی باسوادتر وکمی مسلط تربه جغرافیای شهر.اما انتهای اطاعت، خویشتنداری، بی شکایتی که راهش را آرام می گیرد ومی رود. با سرعتی معمولی، نه تند، نه کند
خیالش راحت است انگار روی تخت نشسته و به پشتی بزرگی تکیه داده و قلیان می کشد. یک پایش را در غیاب کلاج وترمز زمینی روی صندلی جمع کرده با همین حال بی آنکه هوش یا حرص و احساس رقابت ولجبازی در نگاهش برق بزند، هم سبقت می گیرد ،هم لاین عوض می کند هم بوق می زند،،راه می گیرد واز حریم خود بی صدا دفاع می کند.
اما پر سرو صدا نیست .بداخلاقی نمی کند .عصبی نمی شود.برای دعوا پیاده نمی شود. ابروهایش در هم نمی رود. غر نمی زند. روترش نمی کند. آنها – راننده ها و پیاده ها ، دیگری نیستند. ماشین های ساخت داخل، ماشین های کره ای، ژاپنی، شاسی بلند، کلاسیک، فراوانند.
ریکشاها درمیانه ی اینهمه برند رفت و آمد می کنند. ریکشاها نشانه ای از هندوستان اند.نشانه ای ، مسلط و گرم که هم فرهنگ هند را بازتاب می دهند وهم تضاد آن را تشدید می کنند.
مرتبط:
و از قدیم:
ومطلب آقای جامی درسیبستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر