قنادى از اول، مالِ يزدى ها بود. چند وقتى بسته بود. از فروشنده سوپر پرسيدم اينها دارند مىبندند؟ گفت نه به يكى ديگه اجاره دادند. دو سه هفتهاى هست كه بازگشايى شده ولى خلوته. گاهى حتى شيرينى هم ندارد. امروز، فروشنده و عمويش گرم، يزدى حرف مىزدند. از شيرينىهاى يزد فقط حلوارده دارند كه آن هم از قبلىها به ميراث رسيده. باقى همين ناپلئونى، دانماركى و خامهاى و تر است، همين معمولىها. نمىشد شعبهاى مىشدند از حاجخليفه؟ اهل محل وقتِ عقدِ بچهها، شاخهنبات سفارش مىدادند، مردم هم به جاى كيك و شكلات، باقلوا و پشمك و لوزى و قطاب هديه مىبردند يا جلوى مهمان مىگذاشتند. نمىشد؟ سقف و در را طاق ضربى میزدند، ديوارها را هم پر از تصوير بناهاى معمارى يزد با شيشههاى رنگى مىكردند. يك ميز كوچك هم اين دمِ در، مىگذاشتند براى فروش ترمه. فكر مىكنم غير از اهل محل، مسافراى هتل لاله و ايساتيس و بازديدكنندههاى غيرايرانى موزه فرش، مشتري پر و پاقرصى مىشدند. چرا با مهاجرت تکهای از شهر خودشان را به تهران نمیآورند. مرتبط: شیرینیفروشی حاجخلیفه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر