این عکس مرا به یاد فیلم شیرین کیارستمی میاندازد. کارگردان یا نمیخواسته ما فیلم را ببینیم یا برای او اصل فیلم مهم نبوده واکنش تماشاگران مهم، قابل مطالعه و دیدنی است.
این عکس معیارهای سلسله مراتب و رسمیت مورد انتظار از چنین موقعیتی را به هم ریخته است. صندلی اصلی و بزرگ را نه نفر اول یعنی رییسجمهوری که فرمانده نیروی هوایی اشغال کرده که اتفاقا برخلاف دیگران با پوشش کامل یک فرمانده و نظامی با درجه کامل در ساعتی غیر معمول در جایگاه اصلی و مرکز نگاه قرار دارد و یک عملیات مهم، حساس و خطرناک را هدایت می کند. باز برعکس دیگران به روبرو و صحنه احتمالی تصویر نگاه نمیکند و اتفاقا نشانی از هیجان، ترس، بهت و کلافگی ندارد. انگار اوست که با دکمههای کیبرد عملیاتی را هدایت میکند که در تصویر نشان داده میشود.
اتفاقا نفر اول یعنی اوباما در کنار او انگار جای کوچکی پیدا کرده و خود را جای داده. انگار دیرتر رسیده و به زحمت صندلیای برایش گذاشتهاند. نشانه ای از لباس رسمی ندارد. حتی نشستنش هم کلیشهای نیست و حال یک رییسجمهور امریکا را ندارد. حواسش شش دنگ به تصویر است. ترس، انتظار، احتیاط و ابهام از پایان فیلم، بازی، عملیات در صورتش موج میزند. بیننده هرلحظه منتظر است او با وارد شدن توپ به دروازه حریف مثل یک فنر از جا برخیزد، از شادی منفجر شود یا مایوسانه و معترض مشتی به هیچ رها کند.
معاون اول او نشستنی در خور یک پیر و سیاستمدار کارکشته و صبور را دارد که میتوانست در بدن یک رییسجمهور قرار بگیرد. او هم بیکراوات و بدون لباس رسمی است. سر را چرخانده و با بادی در دهان منتظر و کمی نگران است.
وزیر خارجه خانم کلینتون هم اتفاقا از نظری دیگر در مرکز است. جنسی لطیف در جایگاهی تاثیرگذار، خشن و جدی- یعنی وزیرخارجه امریکا بودن – او اما با لباسی رسمی نشسته است. در ساعتی غیر معمول و خارج از ساعت عادی کار در کاخ سفید، در جریان ماموریت و عملیاتی سرّی و خطرناک، محاصره شده در میان مردانی پُردرجه و نظامی نشسته ولی از خود حالتی طبیعی و خالص از هیجان و ترس را بروز داده . حالتی زنانه در پوستی مردانه. دستش را به دهان گذاشته تا شاید جلوی فریادی کوتاه یا اظهار ترس از موقعیتی خطرناک را بگیرد. این تناقض و همنشینی ِ دو جایگاه متنقاض است که شاید موقعیت او را در این عکس جدی ، مرکزی و تماشایی کرده است.
آنچه با انتشار این عکس از سوی کاخ سفید مسلم است اینکه ما نباید عکسی از عملیات را ببینیم. شاید نمایش موضوع به هر ضرورت و دلیلی به زمانی دیگر موکول شود. ما با الزامی که کاخ سفید تعیین کرده باید ماجرا را نه با چشم خود که از دریچه چشم حاضران در عکس و بدن و حال آنها ببینیم . جزییات آن مهم نیست اصل واقع داشتن عملیات و پیروزی حاصل از آن را فعلا باید از طریق این عکس باور کنیم.
این عکس به سخنرانی رسمی اوباما و بیانیهها و گزارشهای رسمی کاخ سفید ضمیمه میشود تا خواننده موقتا و در روزهای اول بیشاهد و سند، باور کند که گروه محدودی از اعضای کاخ سفید در محرمانهترین وضعیت، ناظر و فرمانده عملیات خطرناک و حساسی بودهاند که دورهای را ورق زده و غروری شکسته حاصل از فرو ریختن برجهای دوقلو و اشغال خاک افغانستان را ترمیم کند.
عکس توجه تماشاگران حاضر در یک نظام سیاسی توسعه نیافته و غیردموکرات را به این نکته جلب کند که گروهی حرفهای، کاری، از خواب و خوراک خود زدهاند تا در ساعتی غیر معمول عملیاتی که ماهها باید برای آن برنامه ریزی شده باشد را هدایت کنند. در حالی که اصول تشریفاتی معمول در مناصب سیاسی را برهم زدهاند.
این عکس به " جای" یک فیلم، یک سند و یک عکس از عملیات و جنازه بنلادن است. من از این عکس و اظهار رسمی دولت امریکاست که باید باورکنم بن لادن کشته شده است و از انعکاس چهره خونآلود بنلادن در مردمک چشم اعضای بلندپایه کاخ سفید.
عکسی از جنازه بن لادن
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
جنس لطیف؟ محاصره شده در میان مردان؟ حالتی زنانه در پوستی مردانه؟
این مزخرفات سکسیست چیه می نویسین آخه؟ تناقض و همنشینی کدوم دو جایگاه متناقض؟ زن ها باید همیشه لطیف و نضیف و نازنازی باشند و اگر نباشند عجیب و تماشایی می شوند؟
خانم سارا منظور من تبعیت از کلیشه های جنسیتی نبوده بلکه اشاره به آنهاست. اگر سری به سایر مطالب این وبلاگ بزنید چنین برداشتی نمی شود. همینطور به گزارش های تحقیقی ای چون تحلیل نورمن فرکلاف از مصاحبه تلویزیونی خانم تاچر
ارسال یک نظر