ورقههای امتحانی، دستنوشتههای منظم یا نامنظم شخصیت تازهای ازنویسندهها خلق میکنند. خطهایی که آن پسر جوان مهربان و تپل روی ورقه نوشته، سناش را پایین میبرد. تبدیل میشود به یک پسربچه آرام که تازه نوشتن را یاد گرفته. انگار معلم یک کلیدواژه داده و خواسته که جمله یا جملههایی بسازد.
تمام صفحه و حاشیههای ورقهی مادری که دوقلو دارد ونیم ساعتی و گاه یک ساعتی دیر میرسید، سیاه است. با اینکه خطوطش به دودهای درهمی شبیه است اما چیزی را از قلم نینداخته.
به ورقه آقای "ف" عکس پسر5 سالهاش ضمیمه شده. نسخه دوم خودش. وقتی یک روز او را به کلاس آورده بود، نام پدرش را که بردم او انگشت سبابهاش را بالا گرفت درست در دست دیگرش یک بیسکویت بود.
ورقه خانم "الف" حواسپرتی دارد یا سکسکه. از طنازی در نوشتههایش خبری نیست. یکی درمیان جواب داده. جملهها نامنظماند. به راه رفتنش شباهتی ندارند. وقتی یک روز طول موج صدایم بالا بود واتفاقا حاضران در سکوت، از انتهای کلاس خرامید و به من که رسید دهانش را نزدیک آورد فهمیدم که باید صدایم را قطع کنم و گوشم را نزدیک ببرم و به صدای پسری توجه نکنم که بلند گفت درگوشی حرف زدن خوب نیست. نمیدانم چرا پیش از کلاس نگفته بود که باید زودتر برود که خواستگار میآید. اثری از نظم صورتش روی ورقه نبود.
هر ورقه تازه صندوقی است که وقتی باز میکنی بوی تازه و کهنهاش ترکیب میشود. شیطنت آقای "عین" جای خود را به رخوتی سنگین میدهد و خنده بزرگ آقای "شین" اینجا اما گره بزرگی به روی کلمههایش میاندازد. آدمهای پیچیده و پرابهام اینجا ساده میشوند. آدمهای سنگین، سبک. کسی را که هیچوقت ندیدهام اینجا 15 میگیرد. رقم بهرههای هوشی اینجا گاه جابجا میشود. انتظارها و توقعها برعکس.
آن دوخواهر اینجا هم به دوقلوها شبیهاند .تکالیف درسیشان با هم بود اینجا هم یک نمره میگیرند. من هم یک بار برای حضور وغیاب صدایشان میکردم.
آقای "ها" اینجا هم کم حرف است و فقط نگاه میکند.سفیدی صفحه زیاد است. آقای "غ" خیلی در ورقهاش راستگو نیست. مراقب جلسه با خط قرمز روی همه نوشتههایش ضربدر زده.
شخصیت مراقب، روی چند ورقه دیگر هم پاشیده شده. یعنی که هست. دو جا نوشته "این خانم یا این آقا از هندزفری استفاده کرده". من میبینم راست گفته کلمهها وترکیبها و جملهها مال خودشان نیست.
موهای آقای "نون" در ورقهاش سفید نیست. انتهای کلاس هم ننشسته. به بعضی پرسشها مثل یک بیست ساله جواب داده و به بعضی مثل یک دبستانی. بعضیها درست و بعضی غلط. جایی خوش خط جایی بدخط.
خانم "لام" از همان جواب پرسش اول معلوم است که تا آخر ورقه چه میخواهد بگوید. مثل نگاههای سرکلاسش که همه کلمهها را گوش میکرد و لابلای جملههای من یا دوستانش به پرسشها جواب میداد.
گاهی "من" هم در ورقهها پیدا میشوم. در کلمهها یا مثالها یاخاطرهها. هرجایی که براین نویسنده پررنگ بودهام، ردی از دستخط من پیداست. جایی کسی در نامه کوتاهی مستقیم مرا صدا میکند، شرح حال کوتاه و درخواستی نوشته. آن گوشه، در زاویه جوری که من ببینم. کسی هم نوشتهاش به نقاشی شبیه است. با دو سه رنگ آبی وقرمز و مشکی.
هرصندوق را که بازمیکنم، رنگها، بوها وصفتهای تازه وکهنهای به هوا میپرد آنها را مثل نفس به درون میکشم. با بعضی سر ِحال میآیم، با بعضی میخواهم گریه کنم. بعضی نزدیک است مریضم کنند. با بعضی عصبانی میشوم. دوست دارم با دو سه تایشان بازی کنم چون نمودارشان را شبیه لیلی کشیدهاند. شخصیتها را میبلعم تازه وبیات.
من و بچهها یک ترکیب میسازیم. یک ماده جدید. یک شخصیت تازه.
تمام صفحه و حاشیههای ورقهی مادری که دوقلو دارد ونیم ساعتی و گاه یک ساعتی دیر میرسید، سیاه است. با اینکه خطوطش به دودهای درهمی شبیه است اما چیزی را از قلم نینداخته.
به ورقه آقای "ف" عکس پسر5 سالهاش ضمیمه شده. نسخه دوم خودش. وقتی یک روز او را به کلاس آورده بود، نام پدرش را که بردم او انگشت سبابهاش را بالا گرفت درست در دست دیگرش یک بیسکویت بود.
ورقه خانم "الف" حواسپرتی دارد یا سکسکه. از طنازی در نوشتههایش خبری نیست. یکی درمیان جواب داده. جملهها نامنظماند. به راه رفتنش شباهتی ندارند. وقتی یک روز طول موج صدایم بالا بود واتفاقا حاضران در سکوت، از انتهای کلاس خرامید و به من که رسید دهانش را نزدیک آورد فهمیدم که باید صدایم را قطع کنم و گوشم را نزدیک ببرم و به صدای پسری توجه نکنم که بلند گفت درگوشی حرف زدن خوب نیست. نمیدانم چرا پیش از کلاس نگفته بود که باید زودتر برود که خواستگار میآید. اثری از نظم صورتش روی ورقه نبود.
هر ورقه تازه صندوقی است که وقتی باز میکنی بوی تازه و کهنهاش ترکیب میشود. شیطنت آقای "عین" جای خود را به رخوتی سنگین میدهد و خنده بزرگ آقای "شین" اینجا اما گره بزرگی به روی کلمههایش میاندازد. آدمهای پیچیده و پرابهام اینجا ساده میشوند. آدمهای سنگین، سبک. کسی را که هیچوقت ندیدهام اینجا 15 میگیرد. رقم بهرههای هوشی اینجا گاه جابجا میشود. انتظارها و توقعها برعکس.
آن دوخواهر اینجا هم به دوقلوها شبیهاند .تکالیف درسیشان با هم بود اینجا هم یک نمره میگیرند. من هم یک بار برای حضور وغیاب صدایشان میکردم.
آقای "ها" اینجا هم کم حرف است و فقط نگاه میکند.سفیدی صفحه زیاد است. آقای "غ" خیلی در ورقهاش راستگو نیست. مراقب جلسه با خط قرمز روی همه نوشتههایش ضربدر زده.
شخصیت مراقب، روی چند ورقه دیگر هم پاشیده شده. یعنی که هست. دو جا نوشته "این خانم یا این آقا از هندزفری استفاده کرده". من میبینم راست گفته کلمهها وترکیبها و جملهها مال خودشان نیست.
موهای آقای "نون" در ورقهاش سفید نیست. انتهای کلاس هم ننشسته. به بعضی پرسشها مثل یک بیست ساله جواب داده و به بعضی مثل یک دبستانی. بعضیها درست و بعضی غلط. جایی خوش خط جایی بدخط.
خانم "لام" از همان جواب پرسش اول معلوم است که تا آخر ورقه چه میخواهد بگوید. مثل نگاههای سرکلاسش که همه کلمهها را گوش میکرد و لابلای جملههای من یا دوستانش به پرسشها جواب میداد.
گاهی "من" هم در ورقهها پیدا میشوم. در کلمهها یا مثالها یاخاطرهها. هرجایی که براین نویسنده پررنگ بودهام، ردی از دستخط من پیداست. جایی کسی در نامه کوتاهی مستقیم مرا صدا میکند، شرح حال کوتاه و درخواستی نوشته. آن گوشه، در زاویه جوری که من ببینم. کسی هم نوشتهاش به نقاشی شبیه است. با دو سه رنگ آبی وقرمز و مشکی.
هرصندوق را که بازمیکنم، رنگها، بوها وصفتهای تازه وکهنهای به هوا میپرد آنها را مثل نفس به درون میکشم. با بعضی سر ِحال میآیم، با بعضی میخواهم گریه کنم. بعضی نزدیک است مریضم کنند. با بعضی عصبانی میشوم. دوست دارم با دو سه تایشان بازی کنم چون نمودارشان را شبیه لیلی کشیدهاند. شخصیتها را میبلعم تازه وبیات.
من و بچهها یک ترکیب میسازیم. یک ماده جدید. یک شخصیت تازه.
---------
پ.ن: حس نابینایی را دارم که غذایی را پخته یا سفالی را در کوره گذاشته اما به دلیل فیلترینگ نمی تواند دسپخت خودرا بخورد و یا سفالی که از کوره درآمده را ببیند. فعلا برایش هم مسخره است که وبلاگش را از فیلترشکن تماشا کند.
۱ نظر:
سلام
خیلی قشنگ بود
من هم از وسط های نوشته دنبال نگارنده ای بودم که این ها را نوشته بود، درسته که دست خطی نبود تا بدخطی و خوش خطی و ... معلوم باشد اما...
ارسال یک نظر