وقتی ماشین را روشن میکنیم که بیرون برویم، پیدایش نیست (چرا روشن؟ مگر چراغ است؟ نور است؟). نمیبینیمش. میدانیم هست. اما وقتی برمیگردیم و ماشین را خاموش میکنیم پیدایش میشود. یعنی خودش را نشان میدهد.
برای همین وقت رفتن میدانیم همین دور و برها، زیر یکی از ماشینها، یا در سکوت و تاریکی پارکینگ دوم یا پشت موتوری که روکش دارد، به صدای موتور گوش میدهد و میداند دوسهساعت دیگر برمیگردیم.
وقتی در بزرگ باز میشود، تا بیاییم داخل، حتی اگر دوسهحیاط، آنطرفتر باشد، با بالشتکهایی پیچیدهبهپا، از روی دیوار یواش میرسد، گرسنه است، غذا میریزیم میرویم بالا. زمستان فکر کنم صدای رسیدن ماشین، صدای موتور، برایش غیر از بوی غذا، صدای گرماست. بله صدا بو است. صدای بخاریست. بله صدا، حرارت است. صدا، امنیت است. میرود روی کاپوت. کاپوت پتوست.
غروبها از روی گربههای روی کاپوت میشود فهمید کدام ماشین تازه به کوچه رسیده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر