"منو این آب و هواهای عالی نابود کرد،
کارمند اداره اوقاف بودم،
تو همچین هوایی استعفا دادم،
تو همچین هوایی معتاد توتون شدم،
تو همچین هوایی عاشق شدم،
تو همچین هوایی فراموشم شد،
که یه لقمه نون ببرم خونه!
مرض شعر گفتنم
کاملا توهمچین هواهایی عود کرد؛
منو این هواهای عالی نابود کرد"
اورهان ولی - ازمجموعه رنگ قایقها مال شما
۲ نظر:
سلام. عجیب دلم برای تو و شاید خود آن روزهایم تنگ شده است. نمی دانم اما شید در چنین هوایی نوشتن را آغاز کردم و شاید در چنین هوایی دیگر ننوشتم. قربانت درباره نشانه
ممکنه همین هوا باعث بشه دوباره بنویسین خانوم؟
ارسال یک نظر