روزهاى اول رانندگى، سوت پليس و بوق ماشين ها، هيچكدام، براى من نبودند.
درست چند ماه بعد تا حدود يك سال، همه سوت ها و بوق ها مال من بودند. تنها مقصرِ خيابان. بيشترِ دوره رانندگى، از اين نظر، كم اشتباه گذشت. سوت و بوقِ هركس مال خودش بود.
حالا ماشين فروخته شده و من پياده ام. لايه ى سنگينى از فلز، دور مرا نگرفته. ولى در پياده رو، با سوت پليس سرم را برمى گردانم. يعنى هنوز لباس ماشين پوشيده و در خيابانم.
من ماشين ندارم اما يك ماشين هستم.
خودرو