پسا‌راننده


ساعت از 11 شب گذشته بود. الهام رانندگی می‌کرد. من کنارش نشسته بودم. سر خیابان سیزدهم ترمز کرد. از سربازی که سرچهارراه ایستاده  و حالا کنار پنجره‌ی من بود پرسیدم : " می‌خوام برم چمران از کدام طرف بروم؟" هیچ نگفت فقط با دست به سمت راست اشاره کرد به طرف مسجد، همان طرفی که همیشه می‌رفتیم. معلوم بود راه باز شده. قطعنامه یا بیانیه پایانی اجلاس غیرمتعهدها را خوانده  و همه احتمالا متفرق شده بودند.
تا نزدیک مسجد هم رسیدیم، اما الهام چیزی نگفت، اعتراضی نکرد. بعید می‌دونم غلطِ مرا نگرفته باشد. اگر فهمیده که حتما حال اعتراض نداشته. یاد روزهای اول رانندگی افتادم. پیاده‌ها و مسافرهای کنار خیابان ایستاده،  نگاه مرا مثل یک آهن‌ربا به خود جلب می‌کردند. هرروز یکی را یا دوتا را سوار می‌کردم. تا مدت‌ها این کارم ادامه داشت. تا اینکه  نصیحت دیگران  یا حتی خود مسافران و شاید  صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها  این کار را به حداقل رساند.
خیلی درباره این تمایز خودم با راننده‌هایی دیگر فکر کردم  سرانجام  به نتیجه‌ای و فرضیه‌ای رسیدم.  شاید علت اصلی این کار ذهنیت من بود. گواهینامه داشتم و رانندگی می‌توانستم اما  ذهن من هنوز در پیاده‌رو بود. من تا مدت‌ها هنوز فکر می‌کردم پیاده‌ام، مسافرم ، نه  سوار و نه راننده. من هنوز پایینم، کنار خیابانم، آنجا هستم نه اینجا. پاهایم  هنوز به چرخ و لاستیک مسلح نشده بود. جای راننده نشسته بودم  اما  هنوز  چشمم به ماشین‌هایی بود که رد می‌شدند، هنوز تاکسی می‌گرفتم، آدرس می‌دادم.  در واقع خودم را سوار می‌کردم. خودم را از پیاده بودن،  مسافربودن  و پایین  و معطل بودن خلاص می‌کردم. مثل مدیر تازه‌کاری که تا مدتی به پای زیردستانش بلند می‌شود و میزش را دور می‌زند و روبروی مهمان – کارمندش می‌نشیند. او هنوز خودش را هم‌قطار کارمندش می‌داند. هنوز پوست  مدیریت  بر تن‌اش سوار و پوشیده  نشده. هنوز روی صندلی سابقش بیرون این در کنار همکارانش زندگی می‌کند.
امشب فهمیدم مرحله‌ی سومی را شروع کرده‌ام که خودم خبر نداشتم. از کی؟ نمی‌دانم. حالا مسافرِ منتظر ِ تاکسی نیستم. لابد حتی وقتی واقعا کنار خیابان مثلا می‌گویم مستقیم، بلوار. حالا حتی وقتی راننده نیستم و کنارش نشسته‌ام، شخص اصلی را غایبش می‌کنم و با ضمیر مفرد می‌گویم : " می‌خوام برم چمران" 
اول  مسافری در تن راننده 
دوم راننده‌ای در تن راننده
و سوم راننده‌ای در تن مسافر،  در تن پیاده، در تن خوابیده.
 همه جا راننده. در اداره ، دانشگاه، خانه،  حتی در خواب.

مرتبط: البته این جا  هنوز مستحیل در خود ماشین‌ام
 


   

 




۱ نظر:

صادق گفت...

این خیلی ملموس و قشنگ بود.