اگر روزی روزگاری بگذارند وارد بهشت بشوم و اگر بگذارند چند روزی در آن زندگی کنم وباز اگر اجازه داشته باشم محوطهی زندگی موقتم را خودم طراحی کنم، حتما تکهای از بزرگراه مدرس ازبالای همت تا رسالت را برمیدارم و در جادهی کمربندی دور خانهام جا میدهم.
حتی اگر بزرگراههای زیباتری را نشانم بدهند و بگویند هیچ چشمی تا به حال آن را ندیده است.حتی اگر مردم، باغهای سبزتر وحاصلخیزتری رادرمنظر چشم و خاطر خود داشته باشند.
"مدرس" یکی از باغهای زندگی من است:
- هزار باردست راستم به فرمان بوده ودست چپ خیالم شاخههای بید رها، سرگردان و خوشحالش را شانه کرده
- پیچهایش ،هرکدام بیشهای وهمانگیز، مهربان و قایمکردنی
- پلهایش بستهایی از عاطفه است که قطعههای عصبانی، بیرحم و غریب شهر را ازهم جدا میکند
- سبزهایش هفتاد جور*
- آب و هوا همیشه در این تکه بهاری، دریایی . باران وتگرگ ازفوارههایش جاری
- مدرس "راهباغی" شخصی است حتی اگر در انبوه آهنهای ماشیننما گیرکرده باشی
- تهران اینجا چند لحظه کرخ، بدون درد ، بیارتفاع، سبز، بیغصه، پررنگ، امن، بیغش، محاصرهکننده ودرآغوش گیرنده میشود. پناهدهنده و سبککنندهای که طبع شعرش گل میکند، نقش میزند رنگ میپاشد و لانههای پُر پرنده پیدا میکند
* هفتاد جور رنگ سبز - ستون سمت راست
مربوط به مسیر جنوب به شمال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر