پیراهنش از پشت، در چنگ یکی ازانقلابیون، رزمندگان یا شورشیان است. همین باعث شده نیفتد.سرش روی زانوی دشمن است و بدن درشت و افریقایی او درهم فرورفته. از تونل مخفیگاهش بیرون کشیده شده و طرف راست صورت و کتفش سرخ، خیس و خونآلود است.
موها خیساند و پریشان وکمپشت. قذافی اینجا در این عکس خسته است. از جنگ با انقلابیون، از گریز وکشمکش، ازحالرفته و له شده، مستاصل و ناباور و ترسیده. در دام افتاده. درمحاصره و به پایان رسیده.
از انرژی سخنرانیهای هفت ساعته خبری نیست. از آن نگاه بالا به پایین. از دستی که چون ناپلئون یا هیتلر روی سینه میگذاشت یا لبهی کت و عبا را میگرفت و از دور خیلی دور با چشمان ریز به همه ما نگاهی کوتاه وگذرا میکرد.
اثری از دشنام و متلکگویی های متبخترانه نیست. از فریادها و نعرههای بلند .از خط و نشان کشیدنهای توخالی. از رجزخوانیهای خشن اما خندهدار، کودکانه. از دیوانهنماییها و تافته جدابافتگیهای چهل ساله ازغرور متکی لابد به چاههای نفت، به محافظان، به پسران، به عایشه و عایشهها. خیمه و چادرو شترانش نیستند و محافظان رنگارنگ. لباده و دستار از سرو تناش پریدهاند. معلوم نیست آن موشکهای بلند در رژههای باشکوه کدام دشمن خیالی را نشانه رفتهاند.
سرهنگ تنهاست.
بدون لباس نظامی، خالی از درجههای رنگارنگ و سرتاسری، بی عینک دودی. درمیدان بزرگ نایستاده. بزرگ ارتشداران نیست. سپاه منظم و آهنین و مطیعاش به جای رژه در پیشگاه او، نامنظم، دستپاچه و به همریخته او را کشان کشان میبرند. دوربینها روی صورتش با احترام زوم نکردهاند. دوربین یک تلفن همراه به زحمت او را از میان بدنها پیدا میکند، تشخیص میدهد.
اینجا از لقبهای لابد مطنطن و سلسلهوارش خبری نیست. من فقط چند بار اسم خالی معمر را شنیدم اگر اشتباه نکرده باشم، نیستند قربانصدقهها، شعرهای آتشین و پُرغلوّ ، شعارهای شورانگیز فداییان.
آن هرکول والا به خاک افتاده . کسی تعظیمش نمیکند. دستش را نمیبوسد. تملق نمیگوید. سربرآستان حرمش نمیگذارد. او بیحریم درست مثل پارچهای کهنه و مستعمل درمیان دستهای رزمندگان جابه جا میشود.
درفیلم اولیه وقت بازدداشت فریاد میزند مرا نکشید. دستش را سر لولهی کلت یا سلاح کمری کوچکی میگذارد که مستقیم به طرفش نشانه رفته کنار صورتش. آن را با قدرت هل میدهد، پرت میکند به سمت عقب. تصور میکند نجات یافته. اما ما که فیلم را تا آخر دیدهایم میدانیم که با این حرکت تنها مرگ را چند دقیقهای به تاخیر میاندازد.
من ندیدم کتک بخورد یا ضربهای به اوبزنند. برده میشود. ازپایین تپهای به بالای آن کشیده میشود و از آنجا به سوی کجا ؟ انگار هیچکس نمیداند .دزدی یا جانیای که برایش جایزه بزرگی تعیین کردهاند. باید تحویل پلیس شود.
همه حیرتزده حتی ترسیدهاند. چندماه است تعقیبش میکنند اما حالا طوری رفتار میکنند انگار قرار نبوده دستگیرشود. در ذهن ما گویی دیکتاتورها دستگیر نشدنیاند و بازدداشتشان معجزهای اتفاقی و شانسی است. موسایی میخواهد؛ ید بیضایی، یا اژدهایی ویا عیسایی و دم مسیحایی
حرکتها بیاختیار است. کاروان انقلابیون ِ محاصره کننده روان است مثل کسی که بی پا می رود. روی ریل با چرخ شناور است. مثل ماشینی که درسراشیبی ، خلاص شده سقوط می کند.
از اول تا آخر فیلم صدای الله اکبرها باشلیک گلولههایی که نمیفهمیم از کجاست در هم میآمیزد. اما وضع تکبیرهای اول با آخر فرق میکند. الله اکبرهای اول بلند، پاره پاره و شوکهاند. همزمان از شدت شادی ِ درحال انفجار، ترکیب شده با ترس و ناباوری.
فرماندهای به چشم نمیخورد .فرماندهی نمیشوند. چند جوان کم سن و سال. یاد روزهای بهمن 57 میافتم اگر شاه نرفته بود واینچنین به دست مردم افتاده بود.
اگر قراربود روز اول اینها را بنویسم ، قذافی جور دیگری تصویر میشد. مثل همیشه دیدن چهرهی خون آلود و مجروح آن هم یک اسیر بیپناه ما را رقیق میکند، ازشادی ما کم می کند حتی اگر دیکتاتوری مثل او را کتبسته بیاورند. تمام تصویرهای تلخ وسیاه پیشین را دستکم برای مدتی کمرنگ میکند. دل میسوزد. پروندهاش انگار سبک میشود.
تبرئه نمیکنیم اما دنبال مقصرهایی میگردیم. بوی توطئه میشنویم . زبان عوض میشود. کینه انگار به لایههای پنهان و زیرین میرود، گم میشود. شاه ِ جانی دیروز لباس گدایی قابل ترحم میپوشد. میگویی کاش پایان خوش این قصه را فیلم و تصویری اینچنین پایانبندی نمیکرد.
اما الان دو سه روزی از روز اول نمایش این تصویرها گذشته است.
۱ نظر:
نوشته خوبی بود.
اما شما که دنبال نشانه ها هستید٬ کاش از خودتون می پرسیدید که چرا آدمکشان صرب و کرواسی مثل جانیان آلمان نازی با کت و شلور و کراوات در دادگاههای بین المللی ظاهر می شوند٬ اما صدام حسین و قذافی از توی سوراخ بیرون کشیده می شوند (این آن چیزی است که به ما نشان می دهند/ واقعیت بحث دیگری ست) یا آن شاعره ی فلسطینی که اسمش یادم نیست٬ و سرباز اسرائیلی جسد خونین و نیمه عریان او را با کشیدن بد پستانبند او٬ روی آسفالت می کشد؟
ارسال یک نظر