افسردگی و تن
اینهمه از تن فرار می کند
اینهمه از تن فرار می کند
اما تن او را رها نمی کند ، به غایت با او قرین است
کاستی او کاهش تن است
آتش او به تنش سرایت می کند، پس تب می کند
روحش کاهش پیدا می کند بعد تنش لاغر می شود
سیر است از هرچه دیدنی، شنیدنی و خواندنی است
دهانش نیز به خوردنی ها و گفتنی ها بسته می شود
پس معده و روده اش زخم می گیرد
پوستش پراز تاول می شود، کهیر می گیرد
صورتش پر آبله ،پر جوش وقتی روح زخمی است
درد بو بر او محیط است
پس عضلاتش، استخوانهای تنش می پیچند
تنش او را دوست دارد
اوست که از تن فرار می کند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر