افسرده مرزهای زمان را شکسته است
گذشته حال و آینده یک آسمان و یک زمین است
یکی تمام نشده تا دیگری آغاز شود .همه پیش چشم اوست او درون آن ا
همه قصه های گذشته روبرو می نشینند حال می شوند و آینده هم با بی قصه گی اش همین جاس
تافسرده هر سه را جمع می کند قرار نیست چیزی بشود تغییری پیدا کند همین است که هست
همین حالا آینده اوست
هیچ کهنه ای پاک نمی شود همین جاست نمی رود
حالی وجود ندارد یک حجم ساده بی شکل بی رنگ خاکستری
ترکیبی از گذشتگی بی آیندگی
تقویم او دیروز ندارد فردا هم
نه تقسیم به شمسی می شود نه به میلادی نه به قمری
شب و روز آن یکی است سیاه و سفید ندارد
پارسال امسال سال دیگر در زبان افسرده ترجمه نمی شود
خاطره یک غبار است
برنامه بی معناست: وقت دکتر ؟زمان جلسه ؟ شروع فیلم ؟ ساعت شروع کار ، پایان آن؟
سالگرد تولد من سالگرد مرگ دیگری
عید نوروزنیست هیچ چیز شروع نمی شود پایان نمی گیرد
ساعت ها برای افسرده خوابیده اند آنهم بدون عقربه با صفحه ای سفید
یا بدون صورت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر