من این خیال را در سر دارم خون ریزش آرام که از هیچ نقطه خاصی از تن ام جاری نشده زوالی تقریبا آنی ، اما چنان سنجیده که این فرصت را بیابم که رنج خود را تسکین دهم پیش از آنکه از میان رفته باشم
من ،عجولانه ، برداشت کژاندیشانه از مرگ را به خود می باورانم من مرگ را کنار خود می بینم: من مرگ را با منطقی نسنجیده می نگرم خود را از دایره آن زوج مهلکی که مرگ و زندگی را
در تقابل با یک دیگر به هم پیوند می زند بیرون کنم
بارت
در تقابل با یک دیگر به هم پیوند می زند بیرون کنم
بارت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر