چگونه غذا، دستور پخت دنیای ما را تعیین می کند؟

این چند جمله را در سفر نامه ناصر خسرو خواندم . در قسمت سفر به طایف
و از آنجا خفیری (راهنمایی) بگرفتیم هریک به ده دینار، تا ما را به میان قومی دیگر بَرَد. قومی عرب بودند که پیران هفتاد ساله مرا حکایت کردند که در عمر خویش بجز شیر شتر چیزی نخورده بودند. چه در این بادیه ها چیزی نیست الا علفی شور که شتر می خورد و ایشان خود گمان می بردند که همه عالم چنان باشند
خیلی تلاش کردم به درون ذهن آن پیرهایی بروم که ناصر خسرو با آنها دیدار کرده. برای اینکه ببینم غذا و خوردن چه تفاوتی میان من وآنها می گذارد. غدایی که مواد لازم و دستور پخت ندارد، با هیچ چیز دیگر ترکیب نمی شود و درسفره کنار هیچ رنگ دیگری نمی نشیند، به وقت، زحمت و عملیات سنگینی برای پخت نیاز ندارد، هزینه زیادی نمی طلبد، چگونه میان دنیای من و او فاصله می اندازد
او با سفره و معده ای که تنها رنگ سفید شیر به خود دیده، جهان را چگونه می بیند؟ و جهان اطرافش به خاطر این تک رنگی چگونه ساخته می شود ؟
البته در این تلاش خیلی موفق نشدم تنها به این نتیجه رسیدم که ذهن واطراف چادر صحرا نشینی آنها ، خیلی خالی ترو خلوت تر از ذهن و اطراف خانه من بوده است

هیچ نظری موجود نیست: