
چهرهای سنگی دارد. با دهانی که کمتر باز میشود و بندرت میخندد، چشمهایی که به شیشه میماند و با شتاب و از بالا به دیگری مینگرد. با نگاه از دوربراندازکننده ای که معمولا به دام نمیافتد. کمتر خیره میشود،گرم نیست، اعتماد به دست نمیآورد گویی به آن نیازی هم ندارد. به قصد تسخیر هجوم میآورد، تنبیهکننده و کوچکسازنده است. نگاهش سانبیننده و نظامی است. برای همین کم حوصله است همیشه وقت کم می آورد
به نظر گوشهای او بیش از دهانش کار میکند. زبانش سنگین و کند است
با کت و شلواری تیره، هالیوودوار بستهبندی شده تا روی فرش قرمز یا صحنه اهدای جوایز ژست بگیرد. بدون چروک، بدون تاخوردگی و بدون شکنندگی. او و لباس طوری به هم دوخته شدهاند که هریک نقصهای دیگری را جبران کند برخلاف دیگران که افشا میکنند
وا نمی رود، خم نمیشود. بالاتنه را روی این پهلو و آن پهلو آوار نمیکند، به این پا و یا آن یکی تکیه نمیزند. گویی تنها از جمجمه، ستون فقرات و استخوان، بدون اتصالدهنده و خمکنندههایی چون گردن، آرنج، مچ و زانو تشکیل شده است
رهبرانه راه میرود نه حتی رییس جمهورانه، نه البته از نوع راه رفتن انواعی از رهبران سنگین؛ کند و با رخوت. به رهبر یک گروه وسترن میماند که خاموش، چالاک، بیرحم و ماهر در تیراندازی، در همان آورارگی با احساس سلطه بر سرزمینی پهناور به خواب میرود و بیدار میشود
دستهایش را مشت میکند. در حالی که مانند ورزشکاران رزمی گارد گرفته، همه عصبانیتش را از صورتش جمع کرده و به داخل مشتها ریخته. هر آن این نگرانی وجود دارد که این انرژی انباشته را به گلوی دسته صندلی، روی میز و یا چانه طرف مقابل رها کند
همه بنوعی حریف به حساب میآیند و طرفِ مسابقه. به نظر زیر چشمی رقیب را خوب میپاید
اشیای دور و بر، در نظرش خرد و بیارزشاند. سبک، بیمقدار و دور. به نظر دایرهای به مرکزیت او همیشه باید خالی باشد
به رباتها شبیه است البته نه از نوع ژاپنی و فلزی آن. شبیه آنها که در فیلم های علمی تخیّلی سَر و بدنی پر از سیم و بست و گیرنده دارند. از درون فلزیاند اما از بیرون به مدلهای لباس شبیهاند. سوپراِستاری هالیودی و هنرپیشهای محبوباند
معنای همترازی را نمیداند. همتایان او نیز در کنار و هنگام ملاقاتش دستپاچه میشوند
او کوچک میکند. دیگران هم کوچک میشوند با این تفاوت که دیگران کوچک شدن خود را نمیفهمند و عکس یادگاری گرفتن را به همترازی تعبیر میکنند. آنها دلخوشاند؛ سرخوشاند