شيارهاي ماندني

دستم را وقت آشپزي زياد سوزانده‌ام. اما ديروزبراي اولين بار سوختن با عسل را تجربه كردم. چيز عجيبي نيست. ظرف محتوي عسل را گرم كنيد، به رواني آب مي‌شود. موقع جابجا كردنش حواستان به جايي ديگر باشد حالا ردّي از شهد مذاب، افروخته و ريزان روي انگشتانتان مي‌دود. شيار داغي هم در قلبتان درست مي‌كند
مهم نيست طول موج آه‌تان يا آخ‌تان تا كجا بالا رود. مهم اين است كه اين نقاشي قشنگ تا چند ساعتي سرخ و زنده است. پرالتهاب و تماشاكردني. انگار فرصت پيدا مي‌كنيد زير پوستتان را ببينيد
بيخودي و بي‌دليل آدم را ياد شيارهايي مي‌اندازد كه حالا كهنه وقهوه‌اي روي تكه‌اي از جان نشسته است. روزهاي سوختن با شهدهايي شيرين اما مذاب، عميق ولي ماندني

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اينكه در اثر سوختگي ياد شيارهاي شيرين و عميق زندگي مي افتيد بي‌خود و بي جهت نيست.در بيشتر فرهنگ هاي جهان استعاره ي عشق به منزله آتش، استعاره‌اي ريشه‌دار است و تبادر ذهني شما بي مبنا نيست.اما تعبيري نو و دلپذير از استعاره‌اي قديمي است اين سوختن با عسل مذاب.
نك:
http://www.sil.org/lingualinks/lexicon/MetaphorsInEnglish/WhatIsALoveAsFireMetaphor.htm

محمد وحیدی گفت...

asal ro garm nakonin, tarkibatesh avaz mishe va ye chizi tolid mishe ke age ziad estefade beshe zarar dare.