نامه‌اى از يك درخت

وقتى مُردم
نامم را درخت بگذاريد
 بدهيد صورت يك درخت را روى سنگ گورم بتراشند
 تا انگشت اشاره رهگذران، وقت فاتحه‌خوانى، شاخه‌ها را شانه كند

 وقتى مُردم ريشه سرونازى از باغ ِ جان‌نُماى شيراز
 لابه‌لاى موهايم بكاريد
 انگشت‌هاى دست چپم را يكى يكى در انگشت‌هاى دست مقابل فرو‌بريد
 گلدانى درست مى‌شود
 برگ‌هايى از پتوس رونده بنشانيد
 كه خودم از چند روز پيش، در تُنگى، ريشه دارش كرده‌ام

 خاك زير پاى اميدوارم، حاصل‌خيز است
 اين‌جا، نهال ِ كاجى پُرطبقه خوب مى‌گيرد.
 شمعدانى و شويدى و ياس رازقى را با همين گلدان‌هاى قرمز معمولى دور من بچينيد
 بنفشه‌ها را با جعبه بياوريد

 ابرى از استراتوس به رنگ طوسى ِ كبود در ارتفاع يك متر و هشتاد سانتى، نصب كنيد
 تا صبح، ظهر، شب، هر بار، هزار قطره، بر باغ من بپاشد.
 قرص آفتاب را كمى دورتر بنشانيد
 به جايش، بگذاريد هرشب از نور ماه آبيارى شويم.
 جوى‌ها را كوير نكنيد
 صداى آب خسارت تنهايى ابدى را جبران مى‌كند.

 بيلچه، شِن ِكش، دست‌کش و هر دو آب‌پاش سبز كاهويى و نارنجىِ شادم را اضافه كنيد
 من جسد زنى باغ اندود، آمده از هزاره‌هاى پيشينم

 " تا با درخت گل بنشينم به بوى دوست
فردا كه خاك مرده به حشر آدمى كنند"
(علیه‌الرحمه)

هیچ نظری موجود نیست: