شعری که به عنوان شعار تبلیغاتی اصلاحطلبان در هشتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزیده شده، از زمان خالی است. منظورم این است که به هیچ وقتِ معینی ارجاع نمیدهد. اگرچه وقتی با صدای شجریان خوانده میشود و با اضافه شدن توضیحاتی از حافظه شخصی یا جمعی، قید زمان گذشته ی استمراری میگیرد و دوره مبارزاتی پیش یا در آستانه انقلاب را به ذهن نزدیک میکند و البته با این قیدها، یک انتخابات در سال 86 را به حال و هوای 30 سال پیش میدوزد
همراه شوعزیز/ همراه شو عزیز
تنها نمان به درد/ کین درد مشترک
هرگز جدا جدا / درمان نمیشود
دشوار زندگی / هرگز برای ما
بیرزم مشترک / آسان نمیشود
تنها نمان به درد/ همراه شو عزیز
همراه شو/همراه شو
همراه شو عزیز
همراه شو عزیز
تنها نمان به درد / کین درد مشترک
هرگز جدا جدا/ درمان نمیشود
همراه شوعزیز/ همراه شو عزیز
تنها نمان به درد/ کین درد مشترک
هرگز جدا جدا / درمان نمیشود
دشوار زندگی / هرگز برای ما
بیرزم مشترک / آسان نمیشود
تنها نمان به درد/ همراه شو عزیز
همراه شو/همراه شو
همراه شو عزیز
همراه شو عزیز
تنها نمان به درد / کین درد مشترک
هرگز جدا جدا/ درمان نمیشود
کلمهها ساده و عاماند. هیچکدام لباس فاخر نپوشیدهاند. هرکس با هر سطحی از سواد آن را میفهمد. نیازی به تجزیه و تحلیل، تفسیر و توضیح درباره کلمهها و ترکیبهای تازه و زیر و روی معنای آن نیست. ظاهرا موضوع همین است که در سطح مصرعها جریان دارد. همینطوراز حروفی از الفبا برای ساختن کلمهها استفاده شده است که طول موج بالایی ندارند. حرف های خاموشی مثل ه ، م ، ک ش و ر فراوانا ند و از حروف پر سر و صدا و شلوغ و مغلقی مثل س ، ص، و غ یا چ کمترخبری هست
اگرچه کلمهها در قالب یک سرود انقلابی نشستهاند اما فریاد نمیزنند، تهدید نمیکنند، سلاح ندارند، خون از اندامشان جاری نیست، اصلا سرخ نیستند و از آن مهمتر رنگی هم نشدهاند. از پیکرهای کشته یا مجروح یا شکمهای گرسنه و دلهای داغدیده چیزی نمیگویند. باید و نبایدهای محکم ندارند. پر ادعا نمینمایند؛ نقشه نمیکشند، تاریخ را به دورههایی تقسیم نمیکنند، وعده نمیدهند، از خود پُرنشدهاند و نمیخواهند چیزی یا کسی را سرنگون کنند، قطعیت نمی پذیرند.هرچند از رزم می گویند
کلمهها اما ایهام هم دارند، کنایه آمیزند و تعین ناپذیر. مخاطب در لباس بدل فرو رفته است و به نام "عزیز" خوانده میشود. جانشینهای دیگری چون "مردم"، "خلق"، "فرزند"، "هم رزم"، "مجاهد" و رفیق" کنار گذاشته شدهاند. "درد مشترک"، "دشوار زندگی"، " رزم مشترک" معین نمیشوند، صریحا معلوم نیست به کدام سو اشاره میکنند و البته گویی زیر لب گفته میشوند. آهسته تا اینکه گوشی یا موشی نشنود. احتمال دارد تصریح و بلند گفتن یا شنیدن جریمهزا باشد. فاش گفتن عقوبت بردارد
فاصله میان گوینده و شنونده زیاد نیست. به گفت وگوی یک معلم سختگیر وعصبانی با یک شاگرد تنبل یا رهبر بزرگ یک حزب با یک هوادار ساده یا یک شاه شاهان با رعیتی از آن دور نمی ماند
فاصله نزدیک است شاید دو نفرند که روی یک نیمکت یک پارک نشستهاند یا طبیبی که بیمار نفسش را روی صورت خود حس میکند یا پیری که در گوش طلبکنندهای نجوا میکند یا مادری که آرام فرزندش را نوازش میکند
فاصله نزدیک است چون "ما" با صورتهای مختلف، آشکار و پنهان در صف کلمهها پراکندهاند. این "عزیز" به همراهی خوانده میشود، به تنها نماندن. درد مشترک را یادآوری کردن. راه جدا را مذموم شمردن، دشوار زندگی را تنها از راهِ رزم مشترک، آسان شدنی دانستن و همراه شدن را جابجا تکرار کردن
"عزیز" و شنونده به نظر میرسد درخود فرو رفته است، گوشه نشستهای، درهم پیچیده، سرد و فاصله دار. ناامید و سرگردان و به خود و روزها مشغول. رها شده
این مصرعها اما لباس آواز پوشیده و در صدای شجریان نشسته است. بنابراین هرچه بار آواز از نوع صدای شجریان است، بار این کلمهها و معناها و شعار انتخاباتی شد ه است
شعر و آواز بودنش باز هم از تصلبش کم میکند، رنگ ذوق و احساس میدهد. رقیقترش میکند. گوینده را مشفقتر نشان میدهد. از بار سیاسی و تند و آشکار آن می کاهد. شعر، موسیقی سنتی و شجریان با نجوای نزدیک و ناصحانهی گوینده سازگارتر است
گوینده احتمالا به این نتیجه رسیده که یک گوشهنشسته، افسرده و منزوی را نمیتوان با کلام سخت، استدلال، فلسفه و سیاست به زندگی بازگرداند و خسته و بریده از معناهای پیشین را نمیتوان دوباره با کلمههای تروتمیز و شیک، از دموکراسی، انقلاب، وطن، عدالت اقتصادی و اصلاحطلبی شارژ کرد
کلمهها قوی نیستند، اطمینان ندارند، میخواهند امید دهند، تا حدی هم میدهند اما از روشن کردن و نمایش افقی روشن ابا میکنند، میترسند آینده به همین تیرگی امروز باشد چیزی که با شعار اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری پیشین کمی فاصله دارد. آن وقت کلمهها کمربند را محکم بسته بودند، بند پوتین یا کفشها را گره زده و پاها را به عرض شانهها باز کرده بودند، کمر و پشت را راست کرده و نگاه را به نقطهای در جلو دوخته و با اطمینان گفته بودند "دوباره می سازمت وطن"با ضمیر مفرد و متصل به فعل. به تنهایی، مطمئنا، حتما. اما حالا از من به ما و استواری و اطمینان به تردید چرخیدهاند
گوینده هیچ وعدهای برای ساختن یا دوباره ساختن چیزی به آن عزیز نمیدهد. نمیگوید حتما این درد مشترک درمان میشود یا دشوار زندگی آسان میشود. الا و اگر می گذارد. اگر تو بیایی، ما بیاییم همه بیایند
۳ نظر:
سي سال پيش......
من هم از آن سالها نوشتهام
سلام مطلب جالبی در مورد شعار انتخاباتی اصلاح طلبان نوشته اید.تحلیلی بروی حروف و کلمات و در کل متن.
من از دورترها به آن نگاه می کنم
کلیت شعار صبغه روشنفکری و چپ گرایانه دارد
گروهی که می خواهند در کنار هم، با دستانی در دستان هم درد مشترکشان را درمان کنند.
شفاف نیست. شعاریست.شاید ما در مرحله اشباع هستیم. اشباع از گفتارهایی که در هاله هایی از نگره های روشنفکرانه و نه سیاستمدارانه قرار دارند.
از درد سخن می گوید. گویی خطابش با جمعی مایوس و وامانده است.
این تبلیغ را به تبلیغات 76 مقایسه کنید.
آنجا همه شور و سر زندگیست
و اینجا دشاور زندگی
درد
درمان
تنها
خستگی و ملال موج میزند و نه شور آفریدن حماسه
خبری از تبلیغات با قطعیت ، شفاف ؛رنگی نه مثل این خاکستری و غبار گرفته
رزم مشترک علیه چه کسی؟
خطاب کیست؟
و.......................................................
سلام
دلم تنگ است. امروز گلدان تو را گرفتم . خیلی خوب و بدوی بود. تویش یک پیچک سبز گذاشتم و شد تصویری که تو دلت می خواهد آنرا جاودانه کنی. دلم هنوز تنگ است اما سرخوشم که تو هنوز می نویسی و هستی. به گمانم همین روزها من هم باید تکانی به این نمد گرد و خاک گرفته بدهم. اما هنوز دلتنگم و نوشتن ....
ارسال یک نظر