کوارتت، یک نمایش چند رسانه ای

تماشاگران به چهار گروه تقسیم شده‌اند. هرگروه در برابر خود یک بازیگر، یک دوربین مدار بسته و یک نمایشگر می‌بیند. بازیگرِ روبرو، از ماجرای قتلی می گوید اما روایتِ بازیگران دیگر از نمایشگر پخش می‌شود
به نظر نمایشی کلاسیک و معمول جریان ندارد. شاید دیگر تماشاگران نیز مانندِِ من،احساس کنند علاوه بر تئاتر، در معرض چند رسانه دیگر قرار گرفته‌اند و در پایان اجرای کوارتت، تنها با تاثیری برگرفته از رسانه تئاتر، سالن را ترک نمی‌کنند

قصه‌گویی،روایت‌گری: هر کدام از بازیگران روی یک صندلی و پشت یک میز نشسته‌اند. آنها برای ارتباط با تماشاگران و انتقال آنچه در ذهنشان می‌گذرد تنها از کلام استفاده می‌کنند. نه با دیگر بازیگران حرف می‌زنند،نه راه می‌روند و نه چهره و بدن خود را در حالت‌هایی می‌گذارند تا تماشاگر علاوه بر شنیدنِ گفته‌ها، با احساسِ حالت‌‌ها و حرکت‌ها، به راحتی به خود بگوید تئاتری در حال اجراست
تماشاگر بیشتر با چهار قصه‌گو روبرو می‌شود که حتی مانند نقّال‌ها نمی‌ایستند، حرکت نمی‌کنند، کف نمی‌زنند و حتی صدایشان را بالا و پایین نمی‌برند
تماشاگر تنها در خطی ساده، چهار قصه از دو ماجرا را می‌شنود و سالن را ترک می‌کند

رادیو: تماشاگر بیشترین اتکا را به گوش خود می‌دهد. یک صدای تک خطی، ماجرایی را برای او تعریف می‌کند. مثلا در یک تکه می‌گوید به آشپزخانه رفتم ،چند چاقو برداشتم به اتاق برگشتم و یکی از آنها را چند بار در قلب پسرم فرو کردم. این صحنه و دیگر صحنه ها به وسیله دو بازیگر، یکی قاتل یعنی پدر و دیگری مقتول یعنی پسر، اجرا و بازسازی نمی شود. ابزاری مثل چاقو در کار نیست. دکوری برای اتاق و آشپزخانه طراحی نشده است. بنابراین تصویری واحد در ذهن جمعیِ تماشاگران خلق نمی‌شود. هریک از تماشاگران می‌توانند چشمها راببندند و درست مانند شنیدن از طریق رادیو دست به دامن تخیل شوند و جداگانه تصویر‌هایی از این قطعه از نمایشنامه را در ذهن خود بسازند که با تصویر دیگری متفاوت باشد

سینما،فیلم : نمایشگرهای روبرو تنها راویانِ دیگر را از طریق دوربین مدار بسته برای ما- یعنی قاچی از قاچ‌های چهارگانه تماشاگران – نشان نمی‌دهند. گاه هر چهار بازیگر در خاموشی و سکوت‌اند در حالی که تصویر هایی جان‌دار و هوش‌ربا از زیبایی‌های طبیعت ایران در طول چهار فصل نمایش داده می‌شود. این فیلم‌ها موسیقی متن دارند و سینما یا فیلم از نوع مستند آن را در لابلای تک گویی‌های تئاتری به نمایش می‌گذارند
نویسنده و کارگردان با ترکیب دو وسیله ارتباطی یعنی تئاتر و سینما، از سبک مستند برای بیان چهار روایت از دو ماجرا استفاده کرده است
یکی تصاویری از زیبایی و آرامش طبیعت ایرانی و دیگری بیانی زنده و سیاه از ماجراهای تلخ اجتماعی و فرهنگی که در همان خاک و در زیر آسمان همان بهشت اتفاق می‌افتد
استناد در قطعه‌های سینمایی به شکل عمیق‌تری نیز قابل دریافت است و آن هم پخش همزمانِ صدای کارگردان مستند تلویزیونی یا سینمایی است که مرتبا برای یکی از همکاران خود پیام تلفنی می‌گذارد و مراحل تصویر برداری ، ساخت فیلم و تدوین آن را اداره می‌کند. یعنی یک مستندِ مستند شده
ترکیب سینما و تئاتر به گونه‌ای دیگر نیز رخ می‌‌دهد. وقتی تماشاگر، دو چهره سینمایی شده آتیلا پسیانی و یا باران کوثری را از طریق نمایشگر آنهم در نمایی نزدیک می‌بینند، بیشتر در یک ترکیب سینما – تئاتر فرو می‌رود

روزنامه: تماشاگری که در تالار مولوی نشسته و بازی کوارتت را تماشا می‌کند، همزمان خود را در حال خواندن صفحه حوادث روزنامه‌‌ها می‌یابد.
مصاحبه با متهمان قتل، اولیای دم و یا شاهدان عینی که هریک از زاویه دید خود ماجرای قتل را تعریف می‌کنند و خواننده – حالا تماشاگر- هر بار از یک پنجره وارد مکان وقوع قتل و حاشیه‌ها و پس‌زمینه آن می‌شود و دائم در ذهن خود تصویرهایی را می‌سازد، موضع‌گیری می‌کند یا تصمیم می‌گیرد که گناه را به گردن چه کسی بیندازد .قاتل، اطرافیان،دولت، جامعه یا اصلا خودِ مقتول.
گفتار بازیگران به حدی به گزارش‌گونگی حوادث نزدیک است که انگار تماشاگر را از این ستون روزنامه به ستون دیگر آن می‌برد

ارتباط میان فردی: راوی دردِ دل می کند، خودمانی حرف می‌زند و عامیانه می‌گوید.همان‌طور که تماشاگران در زندگی عادی برای یکدیگر ماجرایی کوچک یا بزرگ را تعریف می‌کنند
راوی که بازیگر متبحری در تئاتر یا سینما و یا هر دو است حالا در مقابل جمعی تماشاگر نشسته است و بخش مربوط به خود در نمایشنامه را از حفظ می‌خواند. اما خواندنش طوری است که گویی برای یک نفر در تنهایی و خلوت حرف می‌زند. انگار همین کنار من نشسته است، نزدیک است می‌خواهد شنونده اش حق را به او بدهد

کوارتت از نظر من به دلیل توفیق در ترکیب این صورت‌ها با معانیِ روزمره اجتماعی ، یک نمایش چند رسانه‌ای و قابل تامل و تحسین است. از موفقیت‌های دیگرِ آن ،دوستان دیگر بهتر گفته‌اند


۱ نظر:

ناشناس گفت...

سپاسگذارم از نقد نظر لطفتان

مطالب آموزنده اي مينويسيد.