کرگدن نامه

این روزها حس یک کرگدن را دارم
نه،
حس اینکه درسته توسط یک کرگدن قورت داده شده ام
از شدت گردن کلفتی زیاد نمی تواند تکان بخورد یا راحت اینور و انور را نگاه کند.
من لابلای کلی پیه و چربی و از همه مهمتر چند متر پوست پیر و لایه لایه گیر کرده ام .
کرگدنه نگاههایی خرفت داره. حس هاش، هیجان هاش ، یخ زده اند مرده اند اصلا انگار نبوده اند .
از پاهایش متنفرم. ستونهایی پرچین با ناخن هایی چند هزار ساله .همینطور از حس های مرده و کند ذهنی اش
قدیمها یک وقتهایی حس می کردم یک مار بوآی نازکم که یک دفعه یک کسی را قورت داده است.
همان مار بوایی که تصویرش توی کتاب شازده کوچولوی اگزوپری بود
انگار یکی از گردنم تا نوک پاهام دراز می کشید، درست زیر پوستم . نمی گذاشت تکان بخورم
چند روزی می ماند و هضم نمی شد
من از سیری مفرط حال تهوع می گرفتم
حالا اما این کرگدن غیرقابل تحمل تره

۴ نظر:

صادق گفت...

من نفهمیدم چراشما اینطوری هستید.؟؟؟
من بیشتر احساس کسی را دارم که یک کامیون کمپرسی سنگین تمام بارش را رویش خالی کرده.
البته خودم می‌فهمم چرا اینطوری هستم.

تک کوچيک ترين خواهرزاده گفت...

عاشق خودت و حستو کرگدنت شدم بدجور.
اين روزا همه توسط يه چيزي انگار قورت داده شدن.هــــــــمه....!!

آیینه گفت...

سلام
می دونم باید با این ماجرا همدردی کنم. خب بالاخره یه جور درده.
ولی راستش من همدردی نمی کنم! به نظر من حس خارق العاده ای بود!!
من بیشتر فکر می کنم همون کرگدنه ام!
گرچه باور کن با کرگدن شما فرق دارم! ;)

ناشناس گفت...

من... از حس خورده شده بودگی... بی زارم