افسرده و سیاست

سیاست برای افسرده بازی بچه هاست اوبر سر بن بستی می ایستد
که ته آن بچه ها تیله بازی می کندد : الک دولک قایم باشک هفت سنگ یه قل دو قل
چرا بازیهای قدیمی ؟ معلوم نیست سیاست برای او نمایش دیوانگان است
که تو ان را از پشت نرده های دار المجانین دنبال می کنی
یکی خود را پادشاه می خواند و فرمان مرگ صادر می کند
دیوانه هیچ نمی خندد به تاج کاغذی که بر سر دارد
و چوب بلندی که برای او جواهر نشان اس
تو ملحفه فاخری که بر دوش انداخته
او واقعی ترین پادشاه جهان است . رعایا نیز در بازی او فرو رفته اند
برای افسرده سیاست صحنه تئاتری است که تماشاچیان خود بازیگرانند
افسرده به سیاست می خندد آن را بازی بچه ها ،
اوج دیوانگی مجانین بازیگری هنرپیشگان و انحلال تماشاچیان می داند
او در انتخابات شرکت نمی کند هورا نمی کشد مرگ کسی را طلب نمی کند
شورشی نمی شود روزنامه نمی خواند
فرقی نمی کند اکثریت پارلمان در دست کیست ؟
چقدر خبرها پیش از انتشار سانسور می شود چقدر بعد از آن؟
مثل پیری است که به بازی کودکان سنگین نگاه می کنداز دور

هیچ نظری موجود نیست: